معنی اسطوره کُشتى روسیه

حل جدول

فارسی به عربی

اسطوره

اسطوره

لغت نامه دهخدا

اسطوره

اسطوره. [اُ رَ] (ع اِ) اسطور. اسطاره. سخن پریشان و بیهوده. سخن باطل. (غیاث). || افسانه. (مهذب الاسماء) (غیاث). ج، اساطیر:
قفل اسطوره ٔ ارسطو را
بر در احسن الملل منهید.
خاقانی.


روسیه

روسیه. [سی ی َ] (اِخ) نامی است که بر امپراتوری وسیع تزارهااطلاق می شود و آن در اروپا و آسیا از سواحل دریای بالتیک تا سواحل اقیانوس کبیر ممتد بوده است. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). رجوع به روسیه ٔ شوروی شود.

روسیه. [ی َه ْ] (ص مرکب) مخفف روسیاه. کسی که بخاطر کارناروا که مرتکب شده شرمنده است:
گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین.
منوچهری.
ای ز خجالت همه شبهای تو
روسیه از روز طربهای تو.
نظامی.
زن چو انگور و طفل بی گنهست
خام سرسبز و پخته روسیهت.
نظامی.
و رجوع به روسیاه شود.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اسطوره

افسانه، داستان، استوره

مترادف و متضاد زبان فارسی

اسطوره

افسانه، داستان، قصه،
(متضاد) تاریخ

فرهنگ معین

اسطوره

افسانه، قصه، سخن بیهوده و پریشان، جمع اساطیر. [خوانش: (اُ طُ رِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

اسطوره

قصه‌ها و حکایت‌های بازمانده از دوران باستان دربارۀ خدایان، قهرمانان، و به ‌وجود آمدن اشیا و حوادث،

کلمات بیگانه به فارسی

اسطوره

افسانه

فرهنگ فارسی هوشیار

اسطوره

قصه وحکایت

فرهنگ فارسی آزاد

اسطوره

اُسْطُورَه، افسانه، قصه، سخن پریشان (جمع: اَساطِیر)،

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

اسطوره کُشتى روسیه

1282

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری